شجاعت
جادههای کردستان آن قدر ناامن بود
که وقتی میخواستی از شهری به شهر دیگر بروی،
مخصوصا توی تاریکی، باید گاز ماشین را میگرفتی،
پشت سرت را هم نگاه نمیکردی.
اما زینالدین که همراهت بود، موقع اذان، باید میایستادی کنار جاده
تا نمازش را بخواند. اصلا راه نداشت.
Design By Ashoora.ir & Bi simchiمرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ